دستم را بسوی آسمان دراز میکنم...نه...ستاره نمیچینم...میخواهم دستانم را به آسمان بسپارم...بپاس ستاره ای که خداوند در دستانم گذاشت...چه حسی داشت وقتی مشتم را باز کردم ....و درخششش برق چشمانم را ربود...من ...ستاره دارم...
نوشته شده در چهارشنبه 91/2/13ساعت
11:0 عصر توسط فروهر| نظر|