عشق خالص اسمان ان شب کمی اشفته بود ماه غمگین بود و گویا خفته بود سایه بود و خالی از مهتاب شب من اسیر غم در ان گرداب شب دل ز نوش غم چو مستان گشته بود بغض من بشکست ان شب ناگهان از صدای ساز بی وقت شبان ...وقتی که بن بست غربت سایه سارقفسم بود نوشته شده در چهارشنبه 91/2/13ساعت 11:0 عصر توسط فروهر| نظر|
اسمان ان شب کمی اشفته بود ماه غمگین بود و گویا خفته بود
سایه بود و خالی از مهتاب شب من اسیر غم در ان گرداب شب
دل ز نوش غم چو مستان گشته بود بغض من بشکست ان شب ناگهان
از صدای ساز بی وقت شبان ...وقتی که بن بست غربت سایه سارقفسم بود
درباره سایت
منوی سایت
آرشیو سایت
پیوند ها
لینک های مفید
طراح قالب
امکانات سایت